جدول جو
جدول جو

معنی نگون اختر - جستجوی لغت در جدول جو

نگون اختر(نِ اَ تَ)
نگون طالع. نگون بخت. بدبخت:
انگشتری جم برسیده ست به جم باز
وز دیو نگون اختر برده شده آواز.
منوچهری
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نگون بخت
تصویر نگون بخت
بخت برگشته، بدبخت
فرهنگ فارسی عمید
(نِ اَ تَ)
نگون بختی. نگون اختر بودن. رجوع به نگون اختر شود
لغت نامه دهخدا
(نِ گومْ بَ)
بدبخت. سیاه بخت. بیچاره. (ناظم الاطباء). بداقبال. (فرهنگ فارسی معین). وارون بخت. نگون اختر:
نگون بخت را زنده بر دار کن
وز آن نیز با ما مگردان سخن.
فردوسی.
وز آن پس که داند که پیروز کیست
نگون بخت ار گیتی افروز کیست.
فردوسی.
نگون بخت را زنده بر دار کرد
دل مرد بدکار بیدار کرد.
فردوسی.
رسول را گفت برو و به این ترک نگون بخت بگو که ما را از تو نه نزل می بایدو نه برگ و ساز. (اسکندرنامۀ خطی).
بگفت ای نگون بخت بدبخت زن
خطاکار ناپاک ناپاک تن.
؟ (از قصص الانبیاء ص 77).
با دولت والای تو اعدای نگون بخت
باشند ز پیروز شدن خاسر و خائب.
سوزنی.
بخور ای نیک سیرت سره مرد
کآن نگون بخت گرد کرد و نخورد.
سعدی.
سوار نگون بخت بی راهرو
پیاده برد زو به رفتن گرو.
سعدی.
شبی مست شد آتشی برفروخت
نگون بخت کالیوه خرمن بسوخت.
سعدی
لغت نامه دهخدا
تصویری از نگون بختی
تصویر نگون بختی
بدبختی بداقبالی
فرهنگ لغت هوشیار
بدبخت بد اقبال: بخورای نیک سیرت سره مرد، کان نگون بخت گردکردونخورد. (گلستان)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نگون بخت
تصویر نگون بخت
((نِ بَ))
بدبخت، سیاه بخت
فرهنگ فارسی معین
بداقبالی، بدبختی، شقاوت، شوربختی
متضاد: خوشبختی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بداقبال، بدبخت، شوربخت، فلکزده
متضاد: خوش اقبال، خوشبخت
فرهنگ واژه مترادف متضاد